خواست و طلب عدالت حق و تکلیف تکتک مردم است و اگر مومنان از این حق خود استفاده نکنند و به تکلیف شرعی خود عمل ننمایند، در فساد و ستم بهوجود آمده شریک هستند،
سیرۀ عملی پیامبران الهی ـ که قرآن به آن ناطق است ـ آن بوده که با جریان کفر و شرک و طاغوت در بستر اجتماع مبارزه میکردند و تلاش داشتند که ایمان را در جامعه و بستر اجتماع حاکم کنند. بنابراین هدف عالی پیامبران الهی در بستر اجتماع تحقق مییابد
ما نیازمند انقلابی درونی در فقه برای فهم عدالت اجتماعی هستیم. پایۀ این انقلاب و تحول درونی، تحول بیرونعلمی یا فلسفی است که در حکمت عملی ریخته میشود تا تفکر اجتماعی ما را از جمود و تحجر بیرون بیاورد؛ و نظام سیاسی ما را از نظام اسلامی به دولت اسلامی متحول کند و عدالت اجتماعی را در همۀ روابط دولت ـ ملت؛ ملت ـ ملت، و قوانین و مقررات حاکم نماید.
عدالت اجتماعی یک هدف راهبردی است که با آن توحید بسط پیدا میکند و معنویت گسترش مییاید و کرامت انسانی تأمین میشود.
عدالت هدف نهایی نیست، بلکه هدف میانی است، و هدف نهایی بسط توحید و تحقق قرب الهی است
هر قانونی که موجب ظلم و بیعدالتی یا فساد شود، بلکه موجب رسیدن جامعه به عدالت نشود، نامشروع است و باید کنار گذاشته شود. زیرا عدالت معیار قانون و معیار مشروعیت کارگزار نظام اسلامی است.
برای دستیابی به عدالت در جامعه انسانی و بهطورعینی و واقعی لازم است شرایط و ویژگیهای اجتماع مورد توجه واقع شود، و این به معنای نسبیت عدالت نیست، بلکه همان است که امام از آن به تاثیر زمان و مکان در فقه یاد می کنند. اما متأسفانه نظام فقهی و مدیریتی ما بهگونهای است که اگر در آن اصلاح انقلابی صورت نگیرد، نشان بنبست در مسیر عدالت اجتماعی است، که پایۀ آن، معضل اندیشگی است.
عدالت اجتماعی صرفاً یک آرمان نیست که چهبسا قابل دسترس نباشد، بلکه آرمانی است که قابل تحقق است، اگرچه مسیر حرکت به سوی آن سخت و پیچیده است.