
۱. یکی از سوالاتی که در این روزها زیاد شنیده شد و در نظرات مختلف کاربرهای فضای مجازی هم دیده شد، این بود که «آیا رهبری از آنچه در لواسان پیشآمده است، مطلع نیستند؟» «چرا دخالت نمیکند؟»
بنده به اقتضاء پاسخ میدادم، اما الان مصلحت میدانم که مکتوب بیان کنم، تا جلوهای زیبا از رهبری حکیمانۀ امام حکیم را بیان کنم. اگر بخواهم در یک جملۀ کوتاه پاسخ بدهم، عرض میکنم، شأن رهبری هدایت و رهبری و رشد و آگاهیبخشی است نه دخالت در امور مصداقی؛ تا مردم، همچنین مسئولان، خودشان راه را با ـ آگاهی، آزادی و اختیار ـ بیابند و بروند. و این بهترین روش برای رشد جامعه است تا مردم خوشان را در امور مسلط بدانند و مشارکت مردمی در حوزههای عمومی نهادینه شود.
۲٫ از سوی دیگر اگر ایشان در مصادیق دخالت کنند، دیگر هیچ مسئولی جرئت انتخاب ندارد و باید کوچکترین کار خود را هماهنگ کند. مدیرانی که انتخاب شدهاند باید هم قدرت داشته باشند و هم مسئولیت و پیامدهای تصمیمات خود را بپذیرند و یاد بگیرند که در اموری که مردم در آن دخیل هستند، نمیتوانند پشت درهای بسته تصمیم بگیرند و توقع هم داشته باشند که دیگران به آنان انتقاد نکنند.
۳. همچنین همۀ افراد یاد بگیرند که مسائل را شخصی نکنند. برای مثال بنده نظرم باشد که باید نظر من پیاده شود، بلکه باید مشکلات و مسائل را تبدیل به سوالات جدی کنند و کنجکاوانه به دنبال پاسخ برای راههای نرفته باشند.
۴. بنابراین مقام معظم رهبری تا جایی که امکان دارد، از دخالت در امور خودداری میکنند، تا هرکس وظیفۀ خود را بشناسد و برپایۀ آن عمل کند و پاسخگوی کردار خود باشد، و این سیرۀ پسندیدهای است که موجب رشد مردم و مسئولان میگردد و قدرت با مسئولیت و پاسخگویی توأم میشود.
۵. بهتعبیر دیگر رهبری حکیم به دنبال اصلاحات اساسی در نظام مدیریت کشور هستند که برای تحقق دولت اسلامی و جامعۀ اسلامی ضروری است و چهبسا ورود مستقیم در یک قضیه، به معنای پنبهکردن همۀ رشتههاست و مگر در موارد بسیار نادر و خاص نباید ورود کرد که تاکنون هم چنین کردهاند.
۶. گام اول هم باید خواص مطلب را درک کنند که در هر موضوعی چگونه وارد شوند، بهموقع ورود کنند و بهموقع از آن بیرون روند و مسائل را به نزاع شخصی بدل نکنند.
۷. این سنت اجتماعی در حوزۀ نظام امامت است که امامِ امت؛ امت را هدایت میکند و رشد میدهد، اما در امور آنان مداخله نمیکند تا اختیار آنان گرفته نشود، بلکه به آنان آگاهی و آزادی میدهد تا با اختیار خود عمل کنند.
۸. این سیرۀ حضرت امام هم بود،
۲٫ از سوی دیگر اگر ایشان در مصادیق دخالت کنند، دیگر هیچ مسئولی جرئت انتخاب ندارد و باید کوچکترین کار خود را هماهنگ کند. مدیرانی که انتخاب شدهاند باید هم قدرت داشته باشند و هم مسئولیت و پیامدهای تصمیمات خود را بپذیرند و یاد بگیرند که در اموری که مردم در آن دخیل هستند، نمیتوانند پشت درهای بسته تصمیم بگیرند و توقع هم داشته باشند که دیگران به آنان انتقاد نکنند.
۳. همچنین همۀ افراد یاد بگیرند که مسائل را شخصی نکنند. برای مثال بنده نظرم باشد که باید نظر من پیاده شود، بلکه باید مشکلات و مسائل را تبدیل به سوالات جدی کنند و کنجکاوانه به دنبال پاسخ برای راههای نرفته باشند.
۴. بنابراین مقام معظم رهبری تا جایی که امکان دارد، از دخالت در امور خودداری میکنند، تا هرکس وظیفۀ خود را بشناسد و برپایۀ آن عمل کند و پاسخگوی کردار خود باشد، و این سیرۀ پسندیدهای است که موجب رشد مردم و مسئولان میگردد و قدرت با مسئولیت و پاسخگویی توأم میشود.
۵. بهتعبیر دیگر رهبری حکیم به دنبال اصلاحات اساسی در نظام مدیریت کشور هستند که برای تحقق دولت اسلامی و جامعۀ اسلامی ضروری است و چهبسا ورود مستقیم در یک قضیه، به معنای پنبهکردن همۀ رشتههاست و مگر در موارد بسیار نادر و خاص نباید ورود کرد که تاکنون هم چنین کردهاند.
۶. گام اول هم باید خواص مطلب را درک کنند که در هر موضوعی چگونه وارد شوند، بهموقع ورود کنند و بهموقع از آن بیرون روند و مسائل را به نزاع شخصی بدل نکنند.
۷. این سنت اجتماعی در حوزۀ نظام امامت است که امامِ امت؛ امت را هدایت میکند و رشد میدهد، اما در امور آنان مداخله نمیکند تا اختیار آنان گرفته نشود، بلکه به آنان آگاهی و آزادی میدهد تا با اختیار خود عمل کنند.
۸. این سیرۀ حضرت امام هم بود،
برای مثال در ماجرای بنیصدر و منتظری؛ امام عزیز نه به بنیصدر رأی دادند و با او موافق بودند و نه با انتخاب آقای منتظری به قائم مقام رهبری.
اما در اولی در انتخاب مردم دخالت نکردند و تا جایی که مردم بهطورکامل از وی بریدند، و روال قانونی طی نشد، ورود نکردند و ورود ایشان تنها در حیطۀ قانون اساسی بود؛
و در دومی با انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان مخالفتی نکردند، بلکه اجازه دادند که جریان امور و برپایۀ آزادی و اختیار و قدرت آنان پیش برود، تا جایی که کار بر همه تنگ شد و آیندۀ نظام در خطر افتاد و لازم بود، وارد شوند، آنهم در زمانی بود که خبرگان ـ از انتخاب خود ـ به استیصال رسیدند.
تازه در آن مورد هم مردم را کاملاً در جریان گذاشته و اقناع کردند، که میدانیم برخی از مسئولان به واردکردن مردم راضی نبودند.
۹٫ بنابراین امام خامنهای حتماً در جریان امور آگاه هستند، و حتماً هم نظر دارند، اما لازم نیست که نظرات خود را اعمال کنند، و ما شاید بتوانیم با تحلیل از منظومۀ فکری معظمله حدسهایی بزنیم و تحلیلهایی بکنیم، اما راه درست همان است که بگذاریم جریان امور در روند خود پیش برود و این صحیحترین راه است و برکت آن بمراتب بیشتر از دخالت مصداقی است.
بنابراین در پاسخ به پرسش «چرا رهبری در امری چون لواسان دخالت نکردند؟» میپرسم: «چرا دخالت کنند؟»
اما در اولی در انتخاب مردم دخالت نکردند و تا جایی که مردم بهطورکامل از وی بریدند، و روال قانونی طی نشد، ورود نکردند و ورود ایشان تنها در حیطۀ قانون اساسی بود؛
و در دومی با انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان مخالفتی نکردند، بلکه اجازه دادند که جریان امور و برپایۀ آزادی و اختیار و قدرت آنان پیش برود، تا جایی که کار بر همه تنگ شد و آیندۀ نظام در خطر افتاد و لازم بود، وارد شوند، آنهم در زمانی بود که خبرگان ـ از انتخاب خود ـ به استیصال رسیدند.
تازه در آن مورد هم مردم را کاملاً در جریان گذاشته و اقناع کردند، که میدانیم برخی از مسئولان به واردکردن مردم راضی نبودند.
۹٫ بنابراین امام خامنهای حتماً در جریان امور آگاه هستند، و حتماً هم نظر دارند، اما لازم نیست که نظرات خود را اعمال کنند، و ما شاید بتوانیم با تحلیل از منظومۀ فکری معظمله حدسهایی بزنیم و تحلیلهایی بکنیم، اما راه درست همان است که بگذاریم جریان امور در روند خود پیش برود و این صحیحترین راه است و برکت آن بمراتب بیشتر از دخالت مصداقی است.
بنابراین در پاسخ به پرسش «چرا رهبری در امری چون لواسان دخالت نکردند؟» میپرسم: «چرا دخالت کنند؟»
