تبریک به حضرت حسن زاده آملی فقیه مست شوریده، که با مرگ، سابقه رفاقت داشت و با آن به طنز سخن می گفت معذالک آن را چه تحقیرها که نکرد.
آن شیخ برخوردار از “بیداری” و گریزان از “دلمردگی”، “زنده بیدار” و فرزانه بیتاب، “دل از دست داده”ی تمام عیار و “تنهای بزرگ”، یک عمر، خدا خدا گفت و جلودار سوته دلان دوران بود.
همواره گریزان از بازار گرم “خودفروشی”، روزها کوکو میکرد و شبها هو هو میگفت، و چه سالها که منتظر وصال بود و حضرت مرگ را بدقول و “دیر آمده” ، میدید. از پیش، در شب شعر خلوت خویش، شعر شب رحلت خویش چنین سروده بود:
مژده ای دل که شب هجر بپایان آمد
پیک روح القدس از جانب جانان آمد
تن خاکی بسوی خاک روان است ولی
دل عرشی بسوی عرش خرامان آمد
چون بگورم بسپردید بنشینید به سور
نه که درسوگ کسی باشد ونالان آمد
حمدلله که حسن تا زندای خوش دوست
ارجعی را بشنیده ست غزلخوان آمد
آیت الله العظمی حسن زاده، زادهی عشقی مقدس که پایان نداشت، و آیت غیرمجازی خدا بود، فراتر از مرجع تقلید، مرجع ایمان خلق نیز بود و گرچه خود را رانده از بارگاه قدس و به دنبال راهی به پیشگاه انس میخواند اما بیشک،مرجع و تکیهگاه خلق و لایق مشورت با حقیقت الحقایق بود،
چشم از دنیا،شسته و دیده به دیدار الله، دوخته، دائم در ابتهاج، و شعلهوری که خاموش و بیصدا میسوخت و از این سوختن لذت میبرد. حسن زاده چهار تکبیر زده بر دنیای ما، و اهل اشارت غیب و “فقر الی الله” بود و این “فقرباوری”، او را چه غنی ساخته بود، پلکان مراتب توحید را یک به یک شناخت
و به شناختن، بسنده نکرد بلکه یک به یک آنرا بالا رفت.
اهل کشف بود در این عصر کور، و کاشف بسیاری سرزمینهای ناشناخته در عالم معنی، که لقمههای نور میبلعید و بیرغبت به شهادت انفس و آفاق، متوجه به غیب آفاق و انفس شده و خلوت و طهارت را از غبار کثافت، محفوظ داشته بود.
به ملکوت اسفل نیز اکتفا نکرد و ملکوت اعلا میخواست و اینک از علمالیقین به سوی عینالیقین فراتر رفت و رهسپار اندرونی منزل دوست و خلوت حضور شد و صدها بار، نوشش باد. بر او درود و بدرود.