امید حسینی نوشت: خوشبختانه یک چیزی داریم به نام مصلحت. حد و اندازهاش در عالم عقلانیت و دیانت، لابد معلوم و مشخص است اما در کشور ما چون همهچیز قاطی شده، معیار مصلحت هم معلوم نیست. فقط همینقدر میدانیم که هرجا در برابر فشار خارجی، قرار نیست واکنش سختی داشته باشیم، این را میگذارند به حساب مصلحت. مثلا به صلاح مملکت نیست که با ترامپ دربیفتد. مصلحت نیست که پاسخ حملات هر روزه اسراییل را در سوریه بدهند. مصلحت نیست که پاسخ ترور را بدهند و …
خب البته میتوان با توجیه درنیفتادن با آدم احمق، این را به مصلحت کشور و مردم دانست. حرفی نیست. اما مسأله اینجاست که حتی بهای این مصلحت را هم مردم ایران میپردازند. وقتی از مسایل خارجی به امور داخلی میرسیم، دیگر هیچ مصلحتی در کار نیست. در برخورد با کارگر و معلم و هنرمند و روشنفکر و زن و مردی که به دنبال حق و حقوق مادی و معنوی خودشان هستند، دیگر هیچ مصلحتی وجود ندارد. مشت آهنین است و …
شاید بخاطر وجود همین تناقضهاست که امروز رجزخوانی سرداران هم دیگر آن جذابیت سابق را ندارد. باورپذیر نیست. بیشتر اسباب خنده است. مردم کمکم به این نتیجه میرسند که اگر واقعا آنقدر که ادعا میشود قوی بودیم، دیگر نیازی به این همه رجزخوانی و وعده و وعید برای انتقام سخت نبود. همینکه انتقام ترور ناجوانمردانه فرزندان ایران، به دهها دلیل و توجیه درست و نادرست و از همه مهمتر مصلحت، کمرنگ میشود، یعنی اینکه آن ادعای قوی بودن هم، شعاری بیش نیست. (در واقع اینجا مصلحت، یعنی فهمیدن واقعیات موجود!) پس در برابر دشمن، ضعیف، و در برابر مردم، قوی. آنهم کدام مردم؟ مردمی که در بدترین شرایط اقتصادی، بخاطر آب و نان و بنزین و حقوق معوقه و کنسرت و ورزشگاه و بدیهیات زندگی به خیابان میآیند و هیچ مصلحتی، مانع برخورد با آنها نمیشود.