در زندگی قطرهای روح انسان و احساسات و افکار او مانند قطرهای کوچک و محدود است که تنها خود را میبیند و خود را میخواهد و کسانی و چیزهایی را که به خود او مربوطند، نه دیگران را. این انسان حقیر همین که خودش و فرزندانش سیر شدند، خانه و مسکن داشتند، از آسیب سرما و گرما رهیدند، در امان و آسایش بودند و از امکانات رفاهی و بهداشتی و تحصیلی و امثال آن برخوردار گشتند، دیگر به هیچ کس دیگر و انسان دیگر و خانوادهی دیگری کار ندارند؛ بر سر دیگران هرچه آمد آمد. این زندگی، زندگی حیوانی و حیوانوار است و این خصلت، خصلت جانور است که تنها خود و خوراک و خانهی خود و بچههای خود را میخواهد و مییابد و بسی این زندگی به هیچ روی زندگیای افقی نیست و مناسب روح انسان و شأن انسانیت نیست تا چه رسد به اسلام و مسلمانی.
اما در زندگی دریایی ، انسان بزرگ میشود میگسترد، از محدودهی بسیار کوچک وجود قطرهای خویش رها میشود و به اقیانوس کبیر انسان و جامعه (بلکه انسان و جامعهها) میپیوندد، خود را عضوی از اعضای پیکر جامعه و جامعه را فصای گستردهی خویش میداند، درد همه را چونان درد خود حس میکند. آسایش همه را آسایش خود میشمارد:
و …
این زندگی، زندگیای انسانی و اسلامی است. تعلیم اسلامی (قرآنی و حدیثی) اینگونه زیستن و انسان بودن مورد تأکید بسیار قرار گرفته و ملاک ارزشها خوانده شده است.
مرحوم علامه محمدرضا حکیمی